هی پاییز…
هی پاییز…
زودتر بیا،
ابرهایت را زودتر بفرست،
شستن این غم از دل من چند پاییز باران میخواهد…!!!
هی پاییز…
زودتر بیا،
ابرهایت را زودتر بفرست،
شستن این غم از دل من چند پاییز باران میخواهد…!!!
به سلامتی پرندگانی که از خشکسالی مردند....
ولی از گندم زار نامردان نخوردند.....
پشت دریای دلم شهریست
که یک دوست درآن دارم،
هرکجاهست،
به هرفکر،
به هرحال وبه هرکار،
عزیزاست
خدایاتونگهدارش باش
{بایاد همه دوستان بامرامم همه وهمه بخصوص فاطی که دوست خیلی خوبیه واسم }
همین که قاصدکی را ،
فوت کنی
تا عطر نفس هایت
را با خود بیاورد
برای دلم کافیست . . .
آنقــدر مرا سرد کرد
از خودش ...
از عشق ...
کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام
آهای !!!
روی احساسم پا نگذاریــد ...
لیز میخوریــد!
"دوستت دارم"
تکیه کلام تو بود
من بی جهت به آن تکیه داده بودم...!!!
بسترم صـدف خالی یک تنهایی است
و تـــ♥ـــو چون مرواریـد
گردن آویز کَسان دگری . . .
جاگذاشته ام ♥دلی♥
هرکه یافت
مژدگانی اش تمام “زندگی ام”
من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دگر
خانه دوست کجاست؟
بــا تَمــامِ مِـداد رَنـگـے های دُنیــا
به هـَـر زَبــانی کــه بـِدانــے یـا نــَــدانے
خـالــے اَز هَــر تـَشـبیـه وَ اِسـتــعاره وَ ایـــهـام
تَـنهـــا یـــک جـــُـــــمله بـَــرایـت خـواهـَـــم نــِـوشــت
دوسـتَت دارَم خـــاص تــَــریـن مـُـخـاطـَـب خــــاص دُنیـــــا
هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد،
آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم که هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!
امشبــم مثــل شبــای دیگـه
رو تختــت دراز بکشـــی
آهنگـــ بـــزاری و بـــازم فکــر کنــی
بـــه نبــودنش
بـه حرفایـــی کــه باهــم میزدیــد
شوخی های که با هم میکردید
بــه خاطره های قشنگی که با هم داشتید
و مثـــل همیشــه چشمــات تقاصـــ پس بـــدن
خـبـرم کـن!!!
هـر وقـت رد پـايـت را از ايـن خـيـابـان هـاي لـعـنـتـي جـمـع کـردي .. !
هـر وقـت بـوي تـنـت را از ايـن هـواي بـارانـي گـرفـتـي .. !
هـر وقـت صـداي قـدم هـايـت را از ايـن بـرگ هـاي خـزان زده پـس گـرفـتـي .. !
خـبـرم کـن . . .
کـه دلـم بـراي قـدم زدن هـاي بـدون حـسـرت زيـر بـاران روي پـيـاده رو هـايـي کـه پـر شـده از
بـرگ تـنـگ شـده . . . . !
مدتـــهاســـت
دلـــم شـــروعــی تـــازه میخــــــواهــد
تــــــــــــو بیــا
مــــــرا دوبـــــاره آغـــــــاز کـــن!
شیـــــــــلام بچــــــه هـــــــا.....خوفــــــــین جیــــــــــــگرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میـــــــــــگما!!!!!!!!!!!!!
مـــــــــــن فـــــــقـــــــــط شبــــــــــــــا میـــــــــــام اینــــــــــترنــــــــــت!!!
اگـــــــــــــــه جـــــــــــــواب کامــــــــنتــــــــــاتــــــــــــــون
دیــــــــــــــــرشــــــــــــــــدنالاحــــــــــــت نشـــــــــــــــین!!!!!
شبــــــــــــابه همــــــــــــه چــــــــــــــی رسیـــــــــــــدگی میکـــــــــــــــنم
دووووووووووووووووســــــــــتون دارم بــــــــــــــــوس بـــــــــــــــــوس!!!
شاخه ها میرقصند و پروانه ها میخوانند
هوا بوی نم گرفته.
به آسمان نگاه میکنم
ابرهای تیره میدوند
انگار دوباره باید مرور کنم خاطرات خاک گرفته را
هروقت که باد میوزد...
هروقت که ابرها سایه می اندازند و افتاب میمیرد
هروقت که پرده ی اتاقم موزون میرقصند یا شاپرکها سکوت میکنند...
غبار دل من هم خیس میشود... سنگین میشود... دلم میگیرد
خاطرات زنده میشود
نمیدانم چه قفلی بین خاطرات من و این ابرههاست
کوله بار باد پر از تنهاییست
کاش باد نمیوزید
کاش باران نمیبارید
دل من هم نمیگرفت
این آرامش زیادی عذابم میدهد
میترسم شاید طوفان بیاید
من از طوفان بعد از آرامش و گریه ی بعد از خنده می ترسم..